برای رهگذرای خسته
هیچی جز یه حس خوب وقشنگ مهربونی باقی نمی مونه
برای دلم نوشتم که خسته تر از حس غربته
خسته از حس شک و تردید
خسته از حس سردرگمیه
وبالاخره خسته تر از باد پائیز
واقعا تاکجا باید برم
کی تواین راه همراه منه؟
کاش یه عابر
یه همسفر
تاآخر خط بامن باقی می موند
منو تا مقصد همراهی می کرد
دیگه خسته شدم می خوام برم
چرا کسی از عشق مشق نمیگه؟
چرا کسی از معرفت حرف نمیزنه؟
چرا کسی صداقت رو هجی نمیکنه؟
می خوام برم اون ور دنیا
اون جا که کسی نیست
اگه هم کسی هست لااقل دیگه عاشقی نیست
نظرات شما عزیزان:
|